هنر و زندگی شهرزاد
1 FOLLOWERS
در کُنجی از جهان افسانهی خویش میبافم. با شکوهِ تصویرهایی که خلق میکنم و صدا و کلامی با پژواکِ دور و دیر، با وجودی که چون نان در رود میافکنم بیامید بازپسگرفتنی با عشق نگاه کن که با عشق..
هنر و زندگی شهرزاد
4h ago
داستان کوتاه
«قفسهٔ بایگانی»
https://t.me/ShahrzadArtandLife/1517
از ویکتور ژیودیس نویسندهٔ معاصر برزیلی
Victor Giudice 1934 – 1997
http://victorgiudice.com/ingles/home.html
برگردان رامین شهروند
برگرفته از کتابجمعه
به روایت #شهرزادفتوحی
تنظیم از #مجتبی_میرسمیعی
Shahrzad Art&Life
@shahrzadartandlife ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
3d ago
سفرنامهی حاجیمهندس
(سفرنامهی فرش)
به قلمِ علی حصوری
نشر چشمه ۱۳۹۴
قسمت اول ۱
بخش نخست: شرق ایران
خراسان
هرات
خراسان امروز
طوس
دیگسنگی
نیشابور
سبزوار
قالیهای هراتی دارای نقشهایی از آیین مهر است به طوری که نقش خاصی از این آیین در فرش ما نام هراتی به خود گرفته است و امروزه بیشتر با نام ماهیدرهم و نوع اصیلتر آن با نام افشان معروف است.
هراتی پرکاربردترین نقشه و نقش در قالی ایران است. کمتر قوم ایرانی است که آن را نبافته باشد و کمتر شهری است که آن را نداشته باشد.  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
3d ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و هشتم ۷۰۸
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
حکایت دلیله محتاله و علی زیبق
کاروانسرایی سه در ساخته بود و چهل تن غلامان و چهل تن سگ ِ شیرگیر به پاسبانی آنجا گماشته بودند...
با علی زیبق حیلتها میباختند و دامها به وی میگستردند و چنان میپنداشتند که علی در دام خواهد افتاد ولی علی از آن دام میگریخت چنانچه زیبق همیگریزد و بدینسبب او را زیبق (سیماب، جیوه) لقب کردند.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
6d ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و هفتم ۷۰۷
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
هر که بیمشورت کند تدبیر
غالبش بر غرض نیاید تـیـر
بیخ بیمشورت که بنـشـــانی
برنیارد بجز پشـــیــمانی
#سعدی
ــ این کارها از بهر چه کردی؟
ــ من از این حیلتها قصد طمع نداشتم ولیکن چون حیلتهای احمد دنف و حسن شومان را شنیدم خواستم که هنر خویش آشکار کنم و حیلتگری خود ظاهر سازم.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
2w ago
سفرنامهی حاجیمهندس(سفرنامهی فرش)
به قلمِ علی حصوری
نشر چشمه ۱۳۹۴
هوای کوی تو از سر نمیرود ما را به یار گرامی،
احمد منصوری
این کتاب سفرنامهای متعارف نیست. در آن از سنتهای بافندگی در ایران، بخش مهمی از هنرهای ایران، رسمها، آداب و رسوم و گاه ریشهی تاریخی برخی از پدیدهها و حوادث سخن رفته است. همچنین از اتفاقاتی که در حین گردآوری اطلاعات اساسی در مورد فرش ایران برای نویسنده رخ داده یا به گوشش خورده که از بار فرهنگی یا تاریخی خالی نیست.  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
2w ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و ششم ۷۰۶
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
... گفت: یا دلیله! بدوی او را جواب داد و گفت: به خدا سوگند من بلیله نخواهم خورد. آیا زلوبیا و عسل آوردهاید یا نه؟ پاسبانان دیدند که مردی است بدوی. گفتند: ای بدوی دلیله کجاست؟ و او را که از دار رها کرد؟ گفت: من او را از دار گشودم. نفس او به زلوبیا و عسل مایل نبود. پاسبانان دانستند که بدوی او را نشناخته و او بدوی را در دام افکنده است.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
3w ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و پنجم ۷۰۵
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
حیلتی به کار برده هزار دینار از زن والی بگرفتم و هیزمفروش و یهودی و صباغ و بازرگانزاده و دلاک را به وی بفروختم.
بنشین این که کردهای بس است.
«فَما کُل مَرّه تسلم الجرة»
کوزه پیوسته از آب سالم در نیاید
و میبینم که چگونه در مسیر تاریخی حیلهها نتیجهداده است و نیرنگبازان و شیادان مدام بر صدر نشستهاند و شرافت در مسیر انقراض جاری است.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
3w ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و چهارم ۷۰۴
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
او را گرفته به سردابهی تاریک برد و مشتی بر وی زده او را بینداخت. آنگاه دستوپای او را ببستند. دو دندان او را بکشید و داغ بر دو جبین او بنهاد...
این عجوز حیلتگری است که ما را در دام افکنده. مغربی دکان فروبست و با ایشان به سوی خانهی والی رفت. با والی گفتند:ما غرامت مال خود از تو میخواهیم. والی گفت:در شهر عجوزکان بسیارند، آیا کسی هست که آن عجوز بشناسد؟
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
1M ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و سوم ۷۰۳
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
ـ کجاست مادرت که مرا آورد تا تو را به من تزویج کند؟
ـ مادر من مرده است. تو مگر پسر عجوز و نقیب شیخ ابوالحملات نیستی؟
ـ او مادر من نبود. او عجوزی بود حیلتگر که دام بر من نهاده و جامههای مرا با هزار دینار برده است. من جامههای خود را با هزار دینار از تو همیخواهم.
ـ من جامهها و زرینههای خود را جز از تو از کسی نمیخواهم و ایشان به یکدیگر آویخته بودند.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو
  ..read more
هنر و زندگی شهرزاد
1M ago
همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و یکم ۷۰۱
حکایت احمد دنف و حسن شومان با دلیلهی محتاله و دخترش
بازرگانزاده جامه برکند و بدرهی هزار دینار در میان جامه بگذاشت.
ـ دخترک را بیاور تا مرا عریان ببیند.
ـ جامههای خود را به من بسپار تا از بهر تو نگاه دارم.
بازرگانزاده جامههای خویش با بدرهی زر به عجوز داد.
عجوز آنها را گرفته بر روی جامهها و زرینههای دخترک گذاشته از خانه بهدرآمد و در بر ایشان ببست و از پی کار خویشتن شد.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...
  ..read more